English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (8167 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hassock U کلاله علف درهم پیچیده
hassocks U کلاله علف درهم پیچیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
writhen U درهم پیچیده
plexiform U شبیه خزههای درهم پیچیده
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
mashed U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashing U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash U خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwine U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwining U درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines U درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach U درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined U درهم بافتن درهم بافته شدن
cisc U مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
clutter U درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered U درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters U درهم ریختگی درهم وبرهمی
crest U کلاله
cresting U کلاله
scopula U کلاله مو
crests U کلاله
collectrals U کلاله
stigma U کلاله
stigmas U کلاله
flocculate U کلاله کاکل
snowcap U کلاله برفی
tuffet U کلاله خوشه
whisked U کلاله یادسته مو
scopulate U کلاله مانند
knotted U کلاله دار
whisk U کلاله یادسته مو
pappus U کلاله اطراف گل
whisks U کلاله یادسته مو
whisking U کلاله یادسته مو
tuft U ریش بزی کلاله
ringlet U کلاله انگشتری کوچک
comose U کلاله دار مویی
tufts U ریش بزی کلاله
stupa U کلاله بافتهای حصیری
ringlets U کلاله انگشتری کوچک
complex U :پیچیده
complex U پیچیده
complicated U پیچیده
complexes U :پیچیده
complexes U پیچیده
indirect U پیچیده
restiform U پیچیده
abstruse U پیچیده
revolute U پیچیده
verticillate U پیچیده
wreathy U پیچیده
sigmoid U پیچیده
perplexing U پیچیده
muffled U پیچیده
sophisticate U پیچیده
tortile U پیچیده
gordian U پیچیده
involved U پیچیده
crabby U پیچیده
in a tangle U پیچیده
jigsaw U پیچیده
wrapped U پیچیده
intricate U پیچیده
jigsaws U پیچیده
implex U پیچیده
tangled U پیچیده
intorted U در هم پیچیده
metaphsical U پیچیده
crackly U پیچیده
deep <adj.> U پیچیده
crimpy U پیچیده
obscurant U پیچیده
complicacy U کار پیچیده
curly chip U براده پیچیده
convolute U بهم پیچیده
ballast U فرمولهای پیچیده
complex system U سازگان پیچیده
complex system U سیستم پیچیده
perplexed U مبهوت پیچیده
intricately U بطور پیچیده
ravel U چیز در هم پیچیده
recondite U عمیق پیچیده
complicating U پیچیده کردن
twisted strata U لایههای پیچیده
complex multiplet U چندتایی پیچیده
wounding U پیچیده شدن
wound U پیچیده شدن
wounds U پیچیده شدن
convoluted U بهم پیچیده
perplexingly U بطور پیچیده
involute U پیچیده شدن
roll U چیز پیچیده
complexity U پیچیده شدن
rolled U چیز پیچیده
reel U نخ پیچیده بدورقرقره
reeled U نخ پیچیده بدورقرقره
complicate U پیچیده کردن
complicates U پیچیده کردن
interlaced U بهم پیچیده
complexities U پیچیده شدن
reels U نخ پیچیده بدورقرقره
reeling U نخ پیچیده بدورقرقره
rolls U چیز پیچیده
the matter is perplexed U مطلب پیچیده است
unintelligible U پیچیده غیر صریح
crump U پیچیده چین دار
convolve U بهم پیچیده شدن
volute U طومار پیچیده طوماری
entangle U گیرانداختن پیچیده کردن
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
twisted pair U جفت پیچیده شده
complexly U بطور پیچیده یا مخلوط
microcircuit U مدار مجتمع پیچیده
sinistrorse U چپ پیچ پیچیده از چپ براست
sinistrorsal U چپ پیچ پیچیده از چپ براست
cisc U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
daedal U دارای هوش اختراع پیچیده
complex instruction set computer U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
twisted pair cable U کابل زوج بهم پیچیده
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
cmos U طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
The human brain is a complex organ . U مغز انسان عضو پیچیده یی است
baluster-side U [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
complementary metal oxide semiconductor U طرح مدار پیچیده و روش ساخت
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
quads U سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
diffusion U روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
quad U سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
advanced U برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
primitive U برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
quadrangle U سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
quadrangles U سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
stop hit U ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
DSP U مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
angle-volute U [طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
coordinate U سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
shaggy U درهم
mixed U درهم
uptight U درهم
hash U درهم
the name of the unit of silver U درهم
garbled U درهم
unsettled U درهم
drachma U درهم
drachmae U درهم
drachmas U درهم
entangled U درهم
drachm U درهم
graded sand U شن درهم
currency of early islam U درهم
roller bandage U نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
primitive U تابع ابتدایی که برای تولید تابعهای پیچیده تر به کار می رود. 2-
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
tessellate U کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
shield U کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
shields U کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shield U کابل با دو سیم مسی عایق که دورهم پیچیده شده اند
shields U کابل با دو سیم مسی عایق که دور هم پیچیده شده اند
swob U چوبی که برسران پنبه یا اسفنج پیچیده برای پاک کردن بکاربرن
ate U که میتواند یک مدار پیچیده یا PCB را در مورد خطاها یا اشتباهها بررسی کند
higgledy-piggledy U درهم برهم
higgledy-piggledy U درهم برهمی
scrambled U درهم امیختن
disarray U درهم وبرهمی
crashingly U درهم شکستن
mixed environment U محیط درهم
cramped U درهم و برهم
scramble U درهم امیختن
in a bad order U درهم برهم
mixes U درهم کردن
smash U درهم کوبیدن
foul-ups U درهم گوریدگی
confusion U درهم وبرهمی
messiness U درهم برهمی
foul-ups U درهم و برهمی
intwine U درهم بافتن
foul-up U درهم گوریدگی
pell-mell U درهم برهم
foul-up U درهم و برهمی
interfluous U درهم امیزنده
scrambling U درهم امیختن
in a tangle U درهم وبرهم
mix U درهم کردن
crashing U درهم شکستن
untidiest U درهم و برهم
untidily U درهم و برهم
untidy U درهم و برهم
hurry scurry U درهم وبرهم
cramp hand writing U خط درهم و برهم
topsy-turvy <idiom> U درهم برهم
hurry skurry U درهم وبرهم
hugger mugger U درهم وبرهمی
untidier U درهم و برهم
elusory U درهم برهم
Recent search history Forum search
1more technically difficult general ledger
1Gridlocked
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com